سید کریم امیری فیروزکوهی از شاعران معاصر ایرانی بود. امیربانو کریمی فرزند اوست.
سید کریم امیری فیروزکوهی فرزند سید مصطفیقلی منتظمالدوله از سادات فیروزکوه بود. در فرحآباد فیروزکوه متولد شد. پدرش از رجال اروپا رفته عهد مظفری و جد اعلایش امیر محمد حسین خان سردار از جمله فاتحان هرات و بانی دبستان خیریه ایتام در تهران بود که به دبستان فیروزکوهی مشهور است. امیر در هفت سالگی به تهران آمد. پدرش همان سال درگذشت و او تحت تربیت مادر قرار گرفت. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران در «مدارس سیروس»، «ثروت»، «سلطانی» و «کالج آمریکایی» گذراند. سپس به تحصیل منطق و کلام و حکمت همت گماشت و از محضر استادانی چون «آقا شیخ عبدالبنی کجوری» و «آقا سید حسین مجتهد کاشانی» استفاده کرد.
امیری فیروزکوهی شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر میسرود. در شعر به «امیر» تخلص میکرد. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر میسرود.
در تهران درگذشت و در آستانه امامزاده طاهر در صحن عبدالعظیم حسنی مدفون گردید.
آیت الله خامنه ای اینگونه نقل می کنند : درب منزل را کوبیدم، خدمتکاری آمد و در را باز کرد و از اینکه یک جوان آخوند درب خانه آقای فیروزکوهی را میزند، تعجّب کرد. چون ندیده بود که یک آخوند درب این خانه را بزند. سراغ آقای امیری فیروزکوهی را از او گرفتم، گفت: شما؟! خودم را معرّفی کردم. رفت و دوباره بازگشت و گفت: نیستند! رفتم و دوباره برگشتم. تا خدمتکار در را باز کرد و مرا دید فوراً گفت: نیستند! تکّه کاغذی از جیبم درآوردم و چند خطّی نوشتم که دقیقاً الآن یادم نیست، ولی بهطور خلاصه حکایت از آشناییام با شاعر و علاقه من به دیدار با او داشت. چه اینکه عبارات این نوشته نشاندهنده طبع ادبی نگارنده هم بود. کاغذ را به خدمتکار دادم و به او گفتم: در فلان وقت باز خواهم گشت. در موعد مقرّر در را کوبیدم. خدمتکار دم در آمد و فوری گفت: بفرمایید! وارد خانه شدم و با مرد قدبلند و لاغری مواجه شدم که در چشمانش درخشش خاصّی بود که هوش و خرد و نجابت را میشد در آن دید. مرا در آغوش گرفت و با کلمات محبّتآمیز و ستایش از من استقبال کرد. بعد، از خودم پرسید که خودم را معرّفی کردم و از آن وقت رابطه دوستی صمیمانهای بین من و ایشان شکل گرفت که تا هنگام درگذشتشان ادامه داشت.
قبل از انقلاب سید کریم امیری فیروزکوهی گاهی در بهار به روستای سیمیندشت که بیشتر زمینهای آن متعلق به خودش بود سرزده و مدتی کوتاه آنجا بسر میبرد ولی از اوایل سال ۱۳۵۷ که انقلاب ایران به مرحله حساس آن وارد شده بود بیشتر اوقات در سیمیندشت بسر میبرد و ابتدا وصیت به دفن خود پس از مرگ در سیمیندشت نموده بود که پس از اتّفاقات سال ۵۸ که آن را بی حرمتی از سوی مردم سیمیندشت نسبت به خود میدانست از سیمین دشت قهر کرده و در نهایت هم مزار وی را در صحن امامزاده طاهر در کنار حرم شاه عبدالعظیم قرار دادند.
فرزندان :
آثار :